1
این وب دیگه واسه خودمه
اگه میشه کسی چیزی نپرسه
دیگه واسه دل خودم مینویسم
نداشتن تو
کابوس بغض های گلویم است! 
غم لمس باران از پشت شیشه
غم پرواز در قفس است! 
نه اینکه از رفتن نگهت دارم 
نه اینکه اشک هایم دست به دامانت شود
نه ، بخدا نه ... 
فقط گاهی دلم زیادی تنگت میشود ... 
نفس هایم در بغض گلو ، نفس کم می آورند 
باور کن که شانه هایم
برای تکیه زدن این همه غم
کمی کوچک است ... 
شعر چشم های زیبایت 
مدتیست بی تو واژه کم می آورد

بیهوده میگردم به دنبالت،
وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت
شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم
تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم
دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است
مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟
پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !
تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم
نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ،
شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،
این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است
تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ، انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق زندگی کردم
و
بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !
از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام
از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ،
از کجا میدانستم که تنها میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !
بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت….

+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:15 توسط elahe
|